کد مطلب:243835 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

سخنان حضرت، راجع به امامان بعد از خود
[142] 1 - نعمانی آورده است:

عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام شنیده است كه می فرمود: وقتی پسرم علی (امام هادی علیه السلام) به شهادت برسد، نوری پدیدار می گردد؛ سپس خاموش می شود؛ پس بدا به حال كسی كه دچار شك و تردید گردد و خوشا به حال كسی كه غربت دینی گزیند و دینش را از دست نااهلان فراری داده و نجات دهد؛ آنگاه وقایعی روی خواهد داد كه موی پیشانی ها را سفید و كوهها را جابجا خواهد ساخت (كنایه از سختی و شدتی است كه دین داران را متزلزل می نماید.) [1] .

[143] 2 - و نیز گفته است:

از امیة بن علی قیسی روایت شده كه گفت: به امام جواد علیه السلام عرض كردم: جانشین شما كیست؟

فرمود: فرزندم علی (امام هادی علیه السلام) و دو فرزند او (امام عسكری و امام زمان علیهما السلام)؛ سپس مدت كوتاهی، سر مبارك را به زیر افكند، آنگاه سر برداشت و فرمود: به زودی، روزگار حیرت و سرگردانی فرا می رسد.

عرض كردم: در آن هنگام، به كجا پناه ببریم، لختی سكوت كرد، سپس فرمود: جایی نیست و این سخن را سه بار، تكرار نمود دوباره از حضرت پرسیدم: فرمود: به مدینه پناه برید؛ عرض كردم: كدام مدینه (شهر)؟ فرمود: همین مدینه ما و آیا شهر دیگری بنام مدینه، وجود دارد! [2] .



[ صفحه 128]



[144] 3 - شیخ كلینی گفته است:

از اسماعیل بن مهران روایت شده كه گفت: هنگامی كه امام جواد علیه السلام، در اولین سفر از دو سفرش كه مدینه را به قصد بغداد، ترك فرمود؛ موقع بیرون رفتنش به حضرت عرض كردم: فدایت گردم! بر شما، در این سفر بیمناكم؛ امام بعد از شما كیست؟

روی خندان خود را به من كرد و فرمود: چنانكه پنداری نیست و امسال در میان شما هستم.

و چون برای بار دوم، او را به جانب معتصم بردند، خدمتش رسیدم و عرض كردم: فدایت گردم! شما تشریف می برید؛ بفرمائید جانشینتان كیست؟

سپس حضرت گریست تا محاسنش تر شد، آنگاه متوجه من گردید و فرمود: اكنون، جای بیم و هراس نسبت به من هست و امام بعد از من، فرزندم علی (امام هادی علیه السلام) است. [3] .

[145] 4 - و نیز آورده است:

خیرانی به نقل از پدرش روایت كرده است كه: او (پدر خیرانی) چنان بود كه همواره در آستانه ی امام جواد علیه السلام، برای خدمتی كه به او سپرده شده بود، مهیا بود و احمد بن محمد بن عیسی، سحرگاه هر شبی می آمد تا از حال و بیماری و رنجوری امام جواد علیه السلام خبری به دست آورد؛ قاصدی میان امام و پدرم، آمد و شد داشت و چون او می آمد، احمد بر می خاست (و به كناری می رفت) و پدرم با وی، خلوت می كرد.

یك شب بیرون آمدم و دیدم احمد از جایش برخاست (به خاطر آمدن قاصد) و پدرم با قاصد، خلوت نمود و احمد، در آن حوالی دوری زد و در جایی ایستاد كه سخن آنها را می شنید؛ پس قاصد به پدرم گفت: همانا مولای تو، سلامت می رساند و می فرماید: من رفتنی هستم و امر امامت، به پسرم علی (امام هادی علیه السلام) منتقل خواهد شد و حق او، بعد از من، بر شما چونان حق من بر شما، بعد از پدرم است؛ آنگاه قاصد رفت و احمد به جای خود بازگشت و به پدرم گفت: چه مطلبی با شما در میان گذاشت؟

پدرم گفت: خیر بود؛ احمد گفت: حرفتان را شنیدم، چرا حاشا می كنی؟! و شنیده های خود را بازگفت؛ پدرم به او گفت: خداوند این كار را بر تو حرام كرده است؛ چه اینكه خدای متعال



[ صفحه 129]



می فرماید: (و لا تجسسوا) [4] «تجسس مكنید»؛ بنابراین، این خبر قطعی و گواهی بر آن را پاس دار كه چه بسا روزی به آن محتاج شویم و مبادا آن را تا زمان خودش، آشكار سازی.

چون پدرم، شب را صبح كرد، اصل پیغام را در ده نسخه نوشت و آنها را مهر نمود و برای ده نفر از سران شیعه فرستاد و به آنها تأكید كرد: اگر پیش از آنكه نوشته ها را از شما بخواهم، از دنیا رفتم؛ آن را بگشائید و از محتوای آن با خبر شوید.

وقتی امام جواد علیه السلام به شهادت رسید، پدرم گوید: من هنوز از منزل بیرون نرفته بودم كه قریب چهارصد نفر به دست من به امامت حضرت علی النقی علیه السلام قطع و یقین كرده بودند (یا با حدود چهار صد نفر بر امامت حضرت علی النقی علیه السلام دست بیعت داده بودم)؛ سران شیعه در این میان، در خانه محمد بن فرج گرد آمده، پیرامون جانشین امام جواد علیه السلام، گفتگو می كردند؛ محمد بن فرج، نامه ای به پدرم نوشت و او را از گرد همایی سران شیعه مطلع ساخت و تاكید كرد كه اگر ترس فاش شدن مطلب نبود، همگی نزد پدرم می آمدند و از پدرم درخواست نمود كه پیش آنها برود؛ پدرم نیز بر مركب سوار و به خانه ی محمد بن فرج رفت و سران شیعه را در خانه ی وی یافت و همه ی آنها از پدرم پرسیدند: راجع به جانشینی امام جواد علیه السلام چه می گویی؟

پدرم متوجه كسانی كه آن نوشته ها را برایشان فرستاده بود، شد و به آنها گفت: نوشته ها را بیاورید؛ آنها نیز نوشته ها را آوردند و پدرم گفت: این دستوری بود كه به انجام رساندم؛ بعضی از حاضرین گفتند: كاشكی شاهد و گواه دیگری، با تو همراه بود؛ پدرم به آنها گفت: خدای متعال گواه دیگری، برایتان آورده است؛ این ابو جعفر اشعری (احمد بن محمد) است كه به شنیدن این پیغام، گواهی می دهد و از او خواست تا به شنیده های خود، شهادت دهد؛ اما احمد از دادن گواهی، خودداری كرد تا اینكه پدرم او را به مباهله [5] فرا خواند و چون مباهله را جدی یافت، اعتراف كرد كه فرمان امام جواد علیه السلام را شنیده است و علت كتمانش این بوده كه می خواسته، این افتخار به جای مردی از عجم به مردی از عرب تعلق گیرد! (و من كه مردی از عجم بودم ساكت شدم و نخواستم در این باره سخنی گفته باشم) سپس حاضران پراكنده



[ صفحه 130]



نشدند، مگر اینكه همگی حقیقت را پذیرفتند. [6] .

[146] 5 - شیخ صدوق گفته است:

از صقر بن ابی دلف روایت شده كه گفت: از امام جواد علیه السلام شنیدم كه می فرمود: همانا امام بعد از من، پسرم علی (امام هادی) است؛ فرمان او، فرمان من است و سخنش سخن من و اطاعت از وی، اطاعت از من می باشد و امام بعد از پسرم علی (امام هادی علیه السلام) پسرش حسن (امام عسكری علیه السلام) است؛ فرمان او، فرمان پدرش و سخن او، سخن پدرش و فرمانبرداری از وی، فرمانبرداری از پدرش می باشد؛ سپس حضرت سكوت كرد؛ عرض كردم: ای فرزند رسول خدا! بفرمائید امام بعد از حسن (امام عسكری)، كیست؟ حضرت گریه ی شدیدی كرد؛ سپس فرمود: همانا بعد از حسن (امام عسكری)، فرزندش، قیام كننده ی به حق و امید منتظران، امام و پیشواست.

عرض كردم: ای فرزند رسول خدا! چرا آن حضرت، قائم نامیده شده است؟

فرمود: زیرا بعد از فراموش شدن یادش و عقب نشینی و ارتداد بیشتر معتقدان امامتش، قیام می كند.

عرض كردم: و چرا حضرت را منتظر می گویند؟

فرمود: چه اینكه آن حضرت، غیبتی دارد كه روزهایش، زیاد و مدتش، طولانی است؛ شیعیان مخلص، ظهورش را انتظار می كشند و اهل شك و تردید، انكارش می كنند و منكران، ذكر و یادش را به تمسخر می گیرند و تعیین كنندگان وقت ظهورش، دروغ می گویند شتابگران بر ظهورش، هلاك می شوند و تسلیم شدگان نجات می یابند. [7] .



[ صفحه 131]




[1] الغيبة: 186 ح 37.

[2] الغيبة: 185 ح 36.

[3] الكافي 1: 323 ح 1.

[4] حجرات 49: 12.

[5] مباهله: نفرين كردن به يكديگر بر سر درستي سخني يا مطلبي.

[6] الكافي 1: 324 ح 2.

[7] اكمال الدين: 378 ح 3.